مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:19365 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:6

عدم استرحام و ذلت ناپذيري
يا علي لإن أدخل يدي في فم التنين الي المرفق احب الي من أن اسأل من لم يكن ثم كان (1) .
اي علي اگر ناچار شوم دست خود را تا آرنج در دهان اژدها فرو برم اين عمل نزد من محبوبتر است از اينكه از كسي كه چيزي نبوده و دارا شده است چيزي را درخواست كنم . (پيامبر اكرم (ع))
«نفي استرحام» از اصولي است كه در سيره اجتماعي رسول خدا (ص) و ائمه هدي (ع) رعايت مي شده و به هيچ وجه زير پا گذاشته نشده است . آنها هرگز «استرحام» نكردند. استرحام يعني ترحم طلبيدن ، گردن كج كردن ، التماس كردن، زاري كردن در برابر مخلوق و ناله زدن پيش خلق؛ خود را خرد كردن، ضعيف و زبون ساختن و زير پا گذاشتن آن شرافت و كرامت ذاتي انسان. اسلام آمده است به انسان عزت بخشد؛ انسان را از حضيض ذلت به اوج عزت بكشد. او را از خاك به افلاك ببرد؛ انسان ملكي را ملكوتي كند، و طي اين طريق با عزت است و عدم استرحام در مقابل مخلوق. و از همين رو ميبينيم پيشوايان حق در سختترين اوضاع ضعف نشان ندادند، هرگز خود را زبون نساختند و جز در مقابل حضرت حق ترحم نطلبيدند و به پيروان خود آموختند كه چنين باشند ، كه عزت مؤمن در بي نيازي او از مردم است ، چنانكه نبي اكرم (ص) فرمود:
«عزالمؤمن استغناؤه عن الناس.»1
اين سخن بدان معنا نيست كه انسانها بي نياز از يكديگرند و كسي را به كسي حاجتي نيست2، بلكه بدين معناست كه در مناسبات اجتماعي و در برخوردها و طلب احتياجات و رفع نيازها، عزت انسان حفظ شود و تن به استرحام ندهد؛ همان گونه كه پيامبر عزت وكرامت فرمود:
»اطلبوا الحوائج بعزة الانفس.» 3
خواستههاي خود را با حفظ عزت نفس بخواهيد.
مؤمن استرحام نميكند، گردن در مقابل اين و آن كج نمي كند ، خود را حقير نمي سازد ، براي هيچ مؤمني جايز و روا نيست كه خود را خوار سازد؛ 4 و هيچ انساني را شايسته نيست كه كرامت انساني خود را فداي خواستههاي بي ارزش كند و منت پذير خوان آن شود كه بهرهاي از وجود ندارد و حتي رايحه آن را نيز استشمام نكرده است 5، چنانكه پيامبر (ص) در وصيتهاي خود به علي (ع) فرمود: اي علي ! اگر (ناچار شوم) دست خود را تا آرنج در دهان اژدها فرو برم ، اين عمل نزد من محبوبتر است از اينكه از كسي كه چيزي نبوده و دارا شده است، چيزي را درخواست كنم . و شاگرد مكتب نبوي، پسر ابوطالب ، يك ساعت با ذلت زيستن (و زبون بودن) را با عزت روزگار برابر نميدانست:
«ساعة ذل لا تفي بعز الدهر.»6
و پرورده دست آموزگار عزت و نافي هر استرحامي ، زين العابدين (ع) ميفرمود:
«ما أحب أن لي بذل نفسي حمرالنعم.» 7
دوست ندارم با ذلت نفس خويش به بهترين نعمتها (شتران سرخ مو) نايل شوم.
اين سخن بدان معناست كه انسان براي رسيدن به خواستههاي خود نبايد گوهر كرامت و شرافت خويش را لگدمال كند، بلكه در عين حفظ عزت و عدم استرحام، بايد خواستهها عنوان و دنبال شود . سيادت انسان ارزش والايي است كه بدون آن زندگي انساني ميسر نيست و اگر انسان به استرحام كشيده شود و عزت وجودي خود را زايل سازد، پذيراي همه كجيها وناراستيها ميشود؛ كه راستيها در سايه عزت و عدم استرحام است و كجيها در پي شكسته شدن عزت و ريختن آبروي انسان. از امام باقر (ع) نقل شده است كه فرمود:
«بئس العبد عبد له رغبة تذله.»8
بدبندهاي است كسي كه او را تمايلي باشد كه عامل خواري او گردد.
در منطق پيشوايان حق، هيچ زشتي چون زشتي گردن كج كردن در برابر مخلوق و استرحام براي خواستههاي بيارزش دنيايي نيست، چنانكه امام صادق (ع) فرمود:
«ما أقبح بالمؤمن أن تكون له رغبة تذله.» 9
چه زشت و قبيح است براي مؤمن خواستهاي كه وسيله ذلت او شود از همين روست كه پيشوايان معصوم به جد سفارش كرداند كه از خواستههايي كه موجب زبوني و نفي عزت مي شود پرهيز گردد. آنها امر به قطع هرگونه طمع كردهاند تا ريشه ذلت در برابر مخلوق و استرحام در مقابل خلق خشكانده شود. حضرت موسي ابن جعفر (ع) در وصاياي خود به هشام بن حكم فرمود:
«يا هشام اياك و الطمع ، و عليك باليأس مما في أيدي الناس، و امت الطمع من المخلوقين، فان الطمع مفتاح الذل و اختلاس العقل و اختلاق المروات و تدنيس العرض.» 10
اي هشام! از طمع بپرهيز و از آنچه در دست مردم است نااميد باش، و طمع از مخلوق را بميران و بير كه طمع كليد هر خواري و ربودگي عقل و زوال مردانگي و ريختن آبروست.
استرحام ريشه در طمع دارد و طمع ريشه در دنيازدگي، و تا دلسپردگي به دنيا رفع نشود، حقارت در مقابل مخلوق و استرحام رفع نميشود. زيدبن صوحان از اميرمؤمنان (ع) پرسيد: كدام چيز ذلت آورترين چيزهاست؟ فرمود: «الحرص علي الدنيا» 11(حرص بردنيا) . به همين سبب است كه در سيره نبوي براي حفظ كرامتها و شرافتهاي انساني و ايجاد روحيه آزادگي واستقلال از مخلوق، بر قطع طمع تأكيد شده است، زيرا طمع اساس استرحام است . آن كه پيرو سنت پيامبر است و خود را در قيد بيعت او مي داند در مقابل مخلوق سر خم نمي كند، روي پاي خود مي ايستد، زير بار منت مخلوق نميرود. چنانكه از اميرمؤمنان (ع) نقل شده است : 12
لنقل الصخر من قلل الجبال
احب الي من منن الرجال
يقول الناس لي في الكسب عار
فقلت العار في ذل السؤال
بلوت الناس قرنا بعد قرن
و لم ار مثل مختال بمال
و ذقت مرارة الاشياء طرا
فما طعم امر من السؤال
و لم أر في الخطوب أشد هؤلاء
و أصعب من مقالات الرجال
كشيدن سنگهاي گران از قلههاي كوه نزد من از منت ديگران كشيدن محبوبتر است .
مردم به من ميگويند: كار براي تو عيب است و حال آنكه عيب آن است كه انسان دست سؤال پيش ديگران دراز كند.
مردمان را دورهاي پس از دورهاي آزمودم و كسي را چون فريفتگان مال نديدم. و تلخي همه چيز را به تمامه چشيدم و هيچ تلخي را تلختر از سؤال نيافتم.
و در ميان كارهاي بزرگ و سخت هيچ كاري را سختتر و سنگينتر از سؤال و شنيدن منت ديگران نديدم.
و پيامبر اكرم (ص) به اصحاب خود مي آموخت كه چنين باشند، و آنا را در اين جهت تربيت مي كرد. عالم رباني احمد بن فهد حلي ، نقل مي كند كه روزي پيامبر به اصحاب خود فرمود: آيا با من مبايعت نميكنيد؟ عرض كردند: ما با شما مبايعت كردهايم. فرمود: مبايعت كنيد مرا در اينكه از مردم چيزي نخواهيد و پس از آن اگر از دست كسي تازيانه مي افتاد خود فرود ميآمد و آن را بر ميداشت و به كسي نمي گفت آن را به من ده .13 بدين ترتيب آن حضرت اصحاب خود را به سوي آنكه «خود» باشند و محتاج «غير» نباشند سوق مي داد تا روحيه عدم استرحام در آنان شكل گيرد. پيامبر با نفي «بيخودي» و اثبات «خودي» مسلمانان را محكم ساخت وآنها را از استرحام در مقابل غير خدا پيراست و آن گاه آن حماسه باشكوه را در تاريخ بشريت برافراشت. علامه اقبا لاهوري در منظومه «اسرار خودي و رموز بيخودي» به اين حقيقت پرداخته است و مي گويد اصل نظام، عالم از «خودي» است و تسلسل حيات تعينات وجود بر استحكام خودي انحصار دارد 14 و اينكه «خودي» از سؤال ضعيف مي گردد. او اصل درد مسلمانان را در ضعيف شدن «خودي» آنان مي داند وآنان را به «خود» فرا مي خواند و از «سؤال» و «استرحا
م» و «منت پذير خوان غير» بودن پرهيز ميدهد و به «سربلندي » در سايه سيره نبوي دعوت ميكند: 15
اي فراهم كرده از شيران خراج
گشتهاي رو به مزاج از احتياج
خستگيهاي تو از ناداري است
اصل درد تو همين بيماري است
ميربايد رفعت از فكر بلند
مي كشد شمع خيال ارجمند
از خم هستي مي گلفام گير
نقد خود از كيسه ايام گير
خود فرود آ از شتر مثل عمر 16
الحذر از منت غير الحذر
تا بكي دريوزه منصب كني
صورت طفلان زني مركب كني
فطرتي كو بر فلك بند نظر
پست مي گردد ز احسان دگر
از سؤال افلاس گردد خوارتر
از گدايي گديهگر نادارتر
از سؤال آشفته اجزاي خودي
بي تجلي نخل سيناي خودي
مشت خاك خويش را از هم مپاش
مثل مه رزق خود از پهلو تراش
گرچه باشي تنك روز و تنك بخت
در ره سيل بلا افكنده رخت
رزق خويش از نعمت ديگر مجو
موج آب از چشمه خاور مجو
تا نباشي پيش پيغمبر خجل
روز فردايي كه باشد جان گسل
ماه را روزي رسد از خوان مهر
دغ بر دل دارد از احسان مهر
همت از حق خواه و با گردون ستيز
آبروي ملت بيضا مريز
آنكه خاشك بتان از كعبه رفت
مرد كاسب را حبيب الله گفت
واي بر منت پذير خوان غير
گردنش خم گشته احسان غير
خويش را از برق لطف غير سوخت
با پشيزي مايه غيرت فروخت
اي خنگ آن تشنه كاندر آفتاب
مي نخواهد از خضر يك جام آب
ترجبين از خجلت سائل نشد
شكل آدم ماند و مشت گل نشد
زير گردون آن جواني ارجمند
مي رود مثل صنوبر سربلند
در تهي دستي شود خوددارتر
بخت او خوابيد و او بيدارتر
قلزم زنبيل سيل آتش است
گر زدست خود رسد شبنم خوشست
چون حباب از غيرت مردانه باش
هم به بحر اندرنگون پيمانه باش
شأن مؤمن چنين اقتضا ميكند و پيامبر در برخورد با مردم خود چنان رفتار ميكرد كه شأن بينيازي از ديگران در آنها شكوفا شده و باب استرحام بسته گردد. در اين رابطه از امام صادق (ع) روايت شده است كه آن حضرت فرمود: مردي از اصحاب پيامبر (ص) دچار تنگدستي و سختي شد. همسرش گفت: كاش خدمت پيامبر ميرسيدي و از او چيزي ميخواستي. مرد خدمت پيامبر آمد. و چون حضرت او را ديد فرمود: «هر كس از ما سؤال كند به او عطا كنيم و هر كس بي نيازي جويد خداوند بي نيازش كند». مرد با خود گفت منظور پيامبر جز من نيست. پس به سوي همسرش بازگشت و او را از اين ماجرا آگاه كرد!. زن گفت رسول خدا هم بشر است (و از حال تو آگاه نيست)، او را آگاه ساز. مرد مجدداً نزد پيامبر آمد و چون حضرت او را ديد فرمود: «هر كس از ما سؤال كند به او عطا ميكنيم و هر كس بي نيازي جويد خداوند بي نيازش كند». اين ماجرا تا سه بار تكرار شد. در نتيجه مرد برفت و كنگي عاريه كرد و راهي كوهستان شد و قدري هيزم بريد و آورد و به نيم چارك آرد فروخت و آن را به خانه برد و خوردند. فرداي آن روز هم همين كار را كرد و هيزم بيشتري آورد و فروخت و پيوسته كار ميكرد و اندوخته م
يكرد تا خود كلنگي خريد و باز هم اندوخته كرد تا دوشتر و غلامي خريد و توانگر شد و حال او نيكو گشت. روزي خدمت پيامبر آمد و گزارش داد كه چگونه به جهت سؤال آمده بود و از پيامبر چه شنيد. حضرت فرمود، من كه گفتم: «هر كس از ما سؤال كند به او عطا كنيم و هر كس بي نيازي جويد خداوند بي نيازش كند» 17 با همين جهتگيري تربيتي، پيشوايان حق توصيه به نوميدي و چشم نداشتن به دست مردم ميكردند. امام صادق (ع) فرمود:
«اذا أراد أحدكم أن لا يسأل ربه شيئاً الا أعطاه فلييأس من الناس كلهم ولا يكون له رجاء الا عندالله، فاذا علم الله عزوجل ذلك من قلبه لم يسئل الله شيئاً الا أعطاه.»18
چون كسي از شما خواهان آن باشد كه هر چه از پروردگارش خواهد، بدو عطا كند، بايد از مردم نااميد شود و اميدي جز به خدا نداشته باشد، كه چون خداي عزوجل اين را از قلبش داند، هر چه خواهد بدو عطا كند.
و از امام سجاد (ع) نقل شده است كه فرمود:
«رأيت الخير كله قد اجتمع في قطع الطمع عما في أيدي الناس و من لم يرج الناس في شيء ورد أمره الي الله عزوجل في جميع اموره استجاب الله عزوجل له في كل شيء.» 19
تمام نيكي را در بريدن طمع از آنچه در دست مردم است ديدم و هر كس هيچ اميدي به مردم نداشته باشد و امرش را در هر كاري به خداي عزوجل واگذارد، خداوند در همه چيز او را اجابت كند.
و امام باقر (ع) در مقام بيان علت اين همه تأكيد بر عدم استرحام و اظهار بي نيازي و به خود متكي بودن فرمود:
«طلب الحوائج الي الناس استلاب للعز و مذهبة للحياء و الياًس مما في ايدي الناس عز للمومن في دينه و الطمع هو الفقر الحاضر.»20
حاجت خواستن از مردم موجب سلب عزت و رفتن حياست و نوميدي از آنچه در دست مردم است موجب عزت مؤمن در دينش است، و طمع همان فقر آماده است .
در منطق نبوي نوميدي از آنچه در دست مردم است، بينيازي نقد و طمع ،فقر نقد محسوب ميشود و پيامبر به آن ميخواند و از اين پرهيز ميداد.21 و اوصياي آن حضرت اجازه نميدادند مردم چه در مقابل آنها وچه در مقابل ديگران به استرحام كشيده شوند . مفضل بن قيس بن رمانه گويد خدمت امام صادق (ع) رفتم و از حال خود (و گرفتاري و درماندگي خويش) ل

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.